لغت نامه دهخدا میراث خور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) میراث خورنده. وارث. ( ناظم الاطباء ): قارون کند اندر دو نفس تیغ جهادت یک طائفه میراث خور و مرثیه خوان را.انوری.- امثال: چشته خور بدتر از میراث خور است. ( امثال و حکم دهخدا ). و رجوع به میراث خوار شود.- میراث خور شدن؛ مالک میراث شدن.( ناظم الاطباء ).