ملاعبه

لغت نامه دهخدا

ملاعبه. [ م ُ ع َ ب َ /ع ِ ب ِ ] ( از ع، اِمص ) با کسی بازی کردن. ( غیاث ). ملاعبة. رجوع به ملاعبة شود. || عشقبازی. ( ناظم الاطباء ). لاس. لاس زدن. دست بازی. دست بازی کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بازی و شوخی.( ناظم الاطباء ). و رجوع به ملاعبت و ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

ملاعبت: بازی کردن باهم، بایکدیگربازی وشوخی کردن
۱ - ( مصدر ) بازی کردن با هم. ۲ - شوخی کرد مرد با زن. ۳ - ( اسم ) بازی. ۴ - شوخی.
با کسی بازی کردن. با هم بازی کردن.

جمله سازی با ملاعبه

💡 او گه به عشوه گفت ‌که ای شاعرک بس است تاکی ملاعبه با یار نازنین