لغت نامه دهخدا
مصافحة. [ م ُ ف َ ح َ ] ( ع مص ) دست یکدیگر را گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).دست کسی را گرفتن. ( ناظم الاطباء ). دست یکدیگر را گرفتن در سلام. ( تاج المصادر بیهقی ). تصافح. دست به یکدیگر دادن. دست دادن. ( یادداشت مؤلف ). یکدیگر را دست گرفتن. ( المصادر زوزنی ). دست یکدیگر را گرفتن، و آن هنگام دیدار دوستان سنت است و باید که به هر دو دست بود و آنکه پاره ای از مردم بعد از نماز فجر یا بعد از نماز جمعه میکنند چیزی نیست و بدعت است و با زن جوان و امرد نیکوصورت مصافحه درست نباشد و به هرکه نظر کردن حرام است مساس کردن با او نیز حرام است بلکه حرمت مساس سخت تر از نظر باشد. مصافحه مرد با پیرزن که مشتهات نبود باکی نیست، همچنین است مصاحفه زن جوان با مردی پیر که از فتنه شهوت ایمن بود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به مصافحت و مصافحه شود.