مشکله

لغت نامه دهخدا

مشکله. [ م َ ک َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان املش است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع شده و 450 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مشکل جمع: مشکلات

جمله سازی با مشکله

بنیانگذار و صاحب امتیاز محرر و طابع آن (مرحوم انیس) در سر مقاله همان شماره (اولین شماره) نوشت که: (انیس طفلک نوزادیست در عالم مطبوعات و می‌خواهد در اوقات فراغ ندیم، در ساعت‌های کار، تعاون، در امور مشکله مشاور، در حالت غم و اندوه: سمیر، و الحاصل در حیات فکری و عملی عموم، خاصهٔ فریق مأمورین، مونس و خدمتگار باشد)» (۱۸)
فقیه ایمانی موفق به خریداری ملکی به مساحت ده‌هزار مترمربع و تبعیت بسیار ممتاز گردید و بلافاصله در ساختمان با عظمت آن دروس حوزه راه‌اندازی و مشکله مهمی از حوزه مشهد حل شد. عمده درس‌های حوزه علمیه به مکان جدید منتقل گردید و رونق درسی به ویژه با تدریس فلسفی در این مدرسه فزونی یافت.
ای دست کردگار، که چون جدّ تاجدار در کارهای مشکله مشکل گشا تویی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مجال
مجال
هیت
هیت
تزویر
تزویر
وادی
وادی