لغت نامه دهخدا
چهان. [ چ ِ ] ( ق ) فراوان و بسیار. ( ناظم الاطباء ). در مآخذ دیگر دیده نشد.
چهان. [ چ ِ ] ( حرف استفهام ) کدامها. ( از ناظم الاطباء ). اما این جمع، متداول نیست.
چهان. [ چ ِ ] ( ق ) فراوان و بسیار. ( ناظم الاطباء ). در مآخذ دیگر دیده نشد.
چهان. [ چ ِ ] ( حرف استفهام ) کدامها. ( از ناظم الاطباء ). اما این جمع، متداول نیست.
کدامها. اما این جمع تداول نیست.
💡 چو از رود بگذشت بفکند رخت چهان پر گل و سبزه دید و درخت
💡 شما رخ نهفتید از مرد نیو چهان شد پر آشوب از آن نره دیو
💡 جمعی دیدند خواهش عفو تو را رفتند و چهان چهان گناه آوردند
💡 زان چهان میآیم از رنجی که دیدم زین جهان لیک طغرای نجات آن جهان آوردهام
💡 ای عشق، شغل تو چو به من ناکسی رسید آخر کسی نماند چهان خراب را