هم بستری

لغت نامه دهخدا

هم بستری. [ هََ ب ِ ت َ ] ( حامص مرکب ) مصاحبت. همخوابی. هم آغوشی. ( یادداشت مؤلف ). || جماع. نزدیکی کردن. درآمیختن.

فرهنگ فارسی

همخوابگی.
مصاحبت همخوابی هم آغوشی

جمله سازی با هم بستری

شمشیر اوست شاه ظفر ز آن به چرخ گوید کالا بنات نعش تو هم بستری ندارم
در خور بالش نیند امّا هنوز از پی هم بستری شایسته اند