لهاب

لغت نامه دهخدا

لهاب. [ ل ُ ] ( ع اِ ) تشنگی. || زبانه آتش. شعله آتش. || ( مص ) زبانه زدن آتش بی دود. ( منتهی الارب ).
لهاب. [ ل ُ/ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ):
کان مواقع الانساع منها
علی الدفین اجرد من لهاب.اوفی بن مطیر المازنی ( از معجم البلدان ).
لهاب. [ ل ِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ لهبان. || ج ِ لِهب یا لَهِب. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جمع لهبان جمع لهب.

جمله سازی با لهاب

جبل شقروف یکی از روستاهای عزلت لهاب در ناحیه مناخه در استان صنعای کشور یمن است که جمعیت آن بر پایهٔ سرشماری سال ۲۰۰۴ یمن به ۲۵۸ تن رسیده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دارک
دارک
جل جلاله
جل جلاله
داشاق
داشاق
میلف
میلف