قحافه

لغت نامه دهخدا

( قحافة ) قحافة. [ ق ُ ف َ ] ( ع اِ ) هرچه که میبری آن را. ( منتهی الارب ).
قحافة. [ ق ُ ف َ ] ( اِخ ) ( ابو... ) عثمان بن عامر. رجوع به ابوقحافه عثمان بن عامر و تاریخ گزیده چ لندن ص 173 شود.
قحافة. [ ق ُ ف َ ] ( اِخ ) ابن عامربن سعد از بنی شهران ابن خثعم از قحطان است. اسماء بنت عمیس صحابی از دودمان او است. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 791 ).

فرهنگ فارسی

ابن عامر بن سعد از بنی شهران بن خثعم از قحطان است اسمائ بنت عمیس صحابی از دودمان اوست.

جمله سازی با قحافه

اسلاف مولانا چنان‌که فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه نخست یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی «ابوبکر» بوده است، و بعدها نام شمس‌الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر –نخستین خلیفه راشدین – درآمیخته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه فال فرشتگان فال فرشتگان فال زندگی فال زندگی