لغت نامه دهخدا
گلمر. [ گ ُ م َ ] ( اِ ) نام گلی است بغایت خوشبو. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ):
ز سوری کآن نه کم بود از کتاره
جگر میشد چو سوری پاره پاره
از آن گلمر که دل برد و روان هم
ز هر تن لاله رست و ارغوان هم.امیرخسرو ( از جهانگیری ). || نام نوعی از پیکان تیر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ):
گشت رعنایان بود در زیر بید و پای گل
بوستان شیرمردان برگ بید و گلمر است.امیرخسرو ( از جهانگیری ).