کیمخت گر

لغت نامه دهخدا

کیمخت گر. [ م ُ گ َ ] ( ص مرکب ) آنکه کیمخت سازد. آنکه کیمخت به عمل آورد:
بگفت ای کور سوزنگر مرا در کار کن آخر
که از جور تو افتاده ست با کیمخت گر کارم.سوزنی.سوزنگری بمانم کیمخت گر شوم
خر لنگ شد بمرد و خر مرده به که لنگ.سوزنی.دلبر کیمخت گر کز سیم اندامش بود
سوختم تا چند با من وعده خامَش بود؟سیفی ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

کسی که کیمخت آماده می سازد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه کیمخت بعمل آورد.

جمله سازی با کیمخت گر

سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم خرلنگ شد بمیرد خر مرده چو لنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کیری یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز