ماندگان
فرهنگ فارسی
جمله سازی با ماندگان
از کششهای کمند شوق بیرون ماندگان هر زمان از بزم، بیتابانه بیرون میرود
ز رفتن تو اگر رفتگان خوشند چسود که ماندگان ترا ماند داغها به جگر
بگذر از این دست و پای مهر به سر نه چشم به ره ماندگان سر و پا را
چند باشی با بدان یاد از نکو خواهی بکن یاد تنها ماندگان کنج غم گاهی بکن
دلها شود کباب، چو خسرو کند نفیر چون دور ماندگان ز بر دور ماندگان
غافلان را میبرد از جای اندک وسوسه سر به بالین ماندگان محتاج یک افسانهاند