کار نیک

لغت نامه دهخدا

کار نیک. [ رِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) خصله. ( دهار ). معروف. حسنه.

فرهنگ فارسی

خصله معروف حسنه

جمله سازی با کار نیک

کز کار نیک و بد نشود شاد و نی دژم داند که هر چه هست بحکم خدای اوست
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا کیست نیکوتر سخن، مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ از آن کس که با خدای میخواند. وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک میکند، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) و میگوید که من از گردن نهادگانم.
فرمود: از اعمال خویش بروز جزا؟ گفت: نه؟ فرمود: آیا جز این جهان، جائی برای کار نیک و بد هست؟ گفت: نه.
خوبروی و خوب رای و خوب گوی و خوب کار نیک بخت و نیک فال و نیک دین و نیک دان
امام(ع) فرمود: کاش این کار را خود انجام همی دادی. چه خداوند تعالی فرموده است «کسی که آرزوی لقای خداوند دارد، باید کار نیک کند و در عبادت پروردگار، دیگری را شریک خویش نگیرد.
پیش از وجود نیک و بد از کار نیک و بد آگه شود به ذهن دل کاردان تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتبار
اعتبار
طعمه
طعمه
کس ننه
کس ننه
علت
علت