چار میخی

لغت نامه دهخدا

چارمیخی. ( ص نسبی ) چهارمیخی. استوار. محکم:
زین پوده درخت چاربیخی
می بُرّم عرق چارمیخی.نظامی ( لیلی و مجنون ص 230 ).

فرهنگ فارسی

چهار میخی. استواری. محکمی.

جمله سازی با چار میخی

💡 اگر یک بار افزون خورده باشد شکم را چار میخی کرده باشد

💡 چار طبعت چار میخی گشته در راه طلب طول حرصت شد به پای اشتر عقلت عقیل