لغت نامه دهخدا
پراکنده دل. [ پ َ ک َ دَ / دِ دِ] ( ص مرکب ) پریشان خاطر. پراکنده خاطر:
خداوند روزی بحق مشتغل
پراکنده روزی پراکنده دل.سعدی.نخواهی که باشی پراکنده دل
پراکندگان را ز خاطر مهل.سعدی.پراکنده دل گشت از آن عیبجوی.سعدی.
پراکنده دل. [ پ َ ک َ دَ / دِ دِ] ( ص مرکب ) پریشان خاطر. پراکنده خاطر:
خداوند روزی بحق مشتغل
پراکنده روزی پراکنده دل.سعدی.نخواهی که باشی پراکنده دل
پراکندگان را ز خاطر مهل.سعدی.پراکنده دل گشت از آن عیبجوی.سعدی.
پریشان حال، پراکنده خاطر، پریشان خاطر: نخواهی که باشی پراکنده دل / پراکندگان را ز خاطر مهل (سعدی۱: ۷۹ ).
پریشان خاطر پراکنده خاطر
💡 نخواهی که باشی پراکنده دل پراکندگان را ز خاطر مهل
💡 چند گفتیم پراکنده دل آرام نیافت جز بدان جعد پراکنده آن خوب زمن
💡 چند گفتیم پراکنده دل آرام نیافت جز بر آن زلف پراکنده آن شاه زمن