چترداری

لغت نامه دهخدا

چترداری. [ چ َ] ( حامص مرکب ) چتر داشتن. نگه داشتن چتر در دست. || سلطنت. پادشاهی. فرمانروایی:
چو آمد از ره امیدواری
بسنجر شد مقرر چترداری.شفیع اثر ( از آنندراج ).|| چترکشی. چتربری. رجوع به چتردار شود.

فرهنگ عمید

۱. چتر در دست داشتن، شغل و عمل چتردار.
۲. [قدیمی، مجاز] پادشاهی و سلطنت.

جمله سازی با چترداری

به چترداری شام و سپرکشی سحر به صبح نیزه‌زن و آفتاب تیغ‌گذار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کپه اقلی
کپه اقلی
بی درنگ
بی درنگ
کس خل
کس خل
چهارپایان
چهارپایان