کندیده

لغت نامه دهخدا

کندیده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف ) کنده. ( فرهنگ فارسی معین ). کنده شده: ظلم الارض؛ کند زمین را در غیر جای کندیده. ( منتهی الارب از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || واداشته به کندن. ( فرهنگ فارسی معین ): زاب نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انهار کندیده اوست. ( منتهی الارب از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به منتهی الارب ذیل «زوب » شود.، کن دیده. [ ک َ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر است که در بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع است و 120 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

کنده.

جمله سازی با کندیده

زمین خواب شب کندیده خفتی به نزدیکان خود این راز گفتی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضامن یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز