وبری

لغت نامه دهخدا

وبری. [ وَ ب َ ری ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به وبر. بادیه نشین. چادرنشین. صحرانشین. مقابل مدری. بدوی. بیابان باشی. || منسوب به وبر به معنی پشم. ( الانساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

منسوب به وبر بادیه نشین. چادر نشین

جمله سازی با وبری

روبین اتفیلد وبری ویکنز در تعریف توسعه می‌گوید:توسعه فرایندی جامع از فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که هدفش بهبود مداوم زندگی تمام جمعیت بوده و فعالیت، آزادی مشارکتت مناسب وتوزیع عادلانه منافع از ارکان اساسی آن به‌شمار می‌آید.
دوش از برما یار نهان گشت وبری بود دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس ننه یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
حریص یعنی چه؟
حریص یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز