وامده

لغت نامه دهخدا

وامده. [ دِه ْ ] ( نف مرکب ) بستانکار. طلبکار. غریم. داین. دائن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). که به دیگران وام دهد:
وامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.سوزنی.

فرهنگ فارسی

بستانکار. داین

جمله سازی با وامده

خود را به دست عشوهٔ ایام وامده کز باد کس امید ندارد وفای خاک
تو رفته وامده وز تو کسی نیازرده همین دلیل تمامست بر قبول عمل