واقعات
فرهنگ فارسی
جمله سازی با واقعات
ز واقعات ره عشق جمله با خبرم درین طریق ز من پرس هرچه میپرسی
تاریخ واقعات شهان نانوشته ماند افسانه ای که گفت «نظیری » کتاب شد
پس چون لحظه ای بیاسود گفت کراست در عشق سئوالی و درین باب اشکالی، بگوئید و درمان خود بجوئید، که کلید واقعات و خیاط مرقعات او منم، مبهم او بر زبان مکشوف است و مشکل او ببیان من موقوف.
پیکان واقعات دلم را به غم بدوخت مهر رخت به آتش هجران مرا بسوخت
ز واقعات سپاهان عجب نباشد اگر چو غنچه گردد خونین دل و روان نرگس
ز ماجرای من او را که می کند آگاه ز واقعات من او را که می کند اعلام