شاه شاهان

لغت نامه دهخدا

شاه شاهان. [ هَِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) شاهی که ممتاز از شاهان دیگر باشد که بارزتر و و برتر از شاهان باشد. که بر شاهان خرد سمت سروری داشته باشد. شاهانشاه. شهنشاه. شاهنشه. شاهانشه:
که با شاه شاهان فلک داد کرد
دل خان خانان بدو شاد کرد.نظامی.چو رخت از بر کوه برد آفتاب
سر شاه شاهان درآمد بخواب.نظامی.وگر باشد ای یار فرخنده خوی
بجز شاه شاهان تو دیگر مجوی.سعدی.رجوع به شاهنشاه شود.

فرهنگ فارسی

شاهی که ممتاز از شاهان دیگر باشد که بارزتر و برتر از شاهان باشد که بر شاهان خرد سمت سروری داشته باشد.

جمله سازی با شاه شاهان

چو ویرو چیره شد بر شاه شاهان بدید از بخت کام نیکخواهان
چو رخت از بر کوه بُرد آفتاب سر شاه شاهان درآمد به خواب
چو باز آمد ز قلعه شاه شاهان نبد همراه با او ماه ماهان
به باغ اندر نشسته شاه شاهان به نزدش ویس بانو ماه ماهان
در فنا چون بنگرید آن شاه شاهان یک نظر پای همت را فنا بنهاد بر فرق بقا
چه خواری کرد با من شاه شاهان به پیش ویس بانو ماه ماهان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی استخاره کن استخاره کن فال کارت فال کارت