صبح چهره

لغت نامه دهخدا

صبح چهره. [ ص ُ چ ِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) سپیدچهره. رجوع به صبح چهر و صبح جبین شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) سپید چهره.

فرهنگ اسم ها

اسم: صبح چهره (دختر) (عربی، فارسی)
معنی: صبح ( عربی ) + چهره ( فارسی ) آن که چهره ای سپید چون صبح دارد

جمله سازی با صبح چهره

چه صبح چهره نمایندهٔ هزار امید که مشکل است بیانش به صدهزار زبان
نور کلام صدق جهانگیر می شود در پرده صبح چهره گشایی نمی کند
مستان صبح چهره مطرا به می‌کنند کاین پیر طیلسان مطرا برافکند
چون صبح از آن سبب نفس سرد می کشم کان صبح چهره چون نفس صبحدم نماند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال جذب فال جذب فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت