ستیهندگی

لغت نامه دهخدا

ستیهندگی. [ س ِ هََ دَ / دِ ] ( حامص ) ( از: ستیهنده = ستیهندگ + ی، پسوند مصدری ) ستیزه که لجاجت و جنگ و سرکشی و نافرمانی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ):
جدا فیلسوفند دیگر گروه
جهان از ستیهندگیشان ستوه.اسدی.

فرهنگ عمید

۱. ستیزه جویی.
۲. گردنکشی، نافرمانی.
۳. جنگ وجدال.

فرهنگ فارسی

ستیزنده بودن ستیهندگی.
ستیزه ه لجاجت و جنگ و سرکشی و نافرمانی باشد.

جمله سازی با ستیهندگی

💡 نه انکار کن نه ستیهندگی بیفزای در خدمت و بندگی

💡 به‌نظر می‌رسد که فاطمه تنها در سه کار سیاسی مهم دخالت داشته که در همه منابع شیعه و سنّی، هرچند به روایات گوناگون، ثبت شده‌است. نپذیرفتن محافظت از ابوسفیان پس از فتح مکه، دفاع دلیرانه از علی پس از درگذشت محمّد و مخالفت با گزیدن ابوبکر به خلیفگی و منازعات خشن با عمر، و سرانجام ادّعای مالکیت بر میراث پدر و ستیهندگی با ابوبکر به‌ویژه دربارهٔ فدک و سهم خیبر که ابوبکر کلّاً نپذیرفت.

💡 که بر حق ستیهندگی نیست راه چو بر باطل افتد دو شد یک گناه