قواضب. [ ق َ ض ِ ] ( ع ص، اِ )ج ِ قاضب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی تیغهای بران. ( آنندراج ): و مردم شهر اندر حالت اختلاط کتایب و اختراط قواضب و تمکین یافتن نیزه ها در سینه ها و شمشیرها در مفاصل و اعضا با ایشان مقاومت نتوانند کرد. ( تاریخ بیهق ص 14 ). رجوع به قاضب شود.
فرهنگ عمید
= قاضب
جمله سازی با قواضب
زمین ز سم مراکب چوگوی در طبطاب فلک ز تف قواضب چو موم بر آذر