ز بس

لغت نامه دهخدا

ز بس. [ زِ ب َ ] ( حرف اضافه + اسم ) ( از:«ز» مخفف از + اسم ) از کثرت. از انبوه:
ز بس ناله نای و بانگ سرود
همی داد دل جام می را درود.فردوسی.بیاراست بزمی چو خرم بهار
ز بس شادمانی گو نامدار.فردوسی.ز بس ناله بوق وهندی درای
همه مرد را دل برآمد ز جای.فردوسی.و رجوع به ازبس و بس شود.

فرهنگ فارسی

از کثرت از انبوه

جمله سازی با ز بس

💡 کار ظفر راست کن چون قد مسطر به تیغ زانکه ز بس فتنه بار کژ چو سر بر مه است

💡 سر تا قدم ز بس که بر آورده پر زهاست شکل ازار نیست پس ار هست مخملست

💡 عقل در حلقه نگنجد ز بس اندر خم زلف دل سودازده بر یکدگر انداخته‌ای

💡 بزیر پای کنم پست فرق فرقد را ز بس بلندی قدر و ز بس جلالت جاه

💡 چو آمد بدان دامن کوهسار پر از گرد و خوی رخ ز بس گرد راه

💡 از کف پایت ز بس نازکتر از برگ گل است بوسه چینی را لب هر غنچه ای آماده بود

سلیقه یعنی چه؟
سلیقه یعنی چه؟
عزیز یعنی چه؟
عزیز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز