جادر
فرهنگ فارسی
جمله سازی با جادر
روزی که مرغ جان پرد از آشیان تن جادر بهشت قرب تو جوید نه در چمن
بر در دیری رسیدم از مغان جمعی بدیدم ناله از دل بر کشیدم جادر آن محضر گرفتم
از چه رو بر نیل ماتم زد لباس عافیت هر که جادر ساحت این نیلگون خرگاه کرد
موجه کثرت نسازد گوشه گیران را ملول تنگ از دریا نگردد بر گهر جادر صدف
از ازل آورده با خود پختگی صهبای من نیستم نارس که جادر خم چو افلاطون کنم
محفل قدس و مقام انس و مرآت شهود صورت وهم و هوارا جادر این محفل چرا