بهبودی

لغت نامه دهخدا

بهبودی. [ ب ِ ] ( حامص مرکب ) خوبی و خیریت. ( ناظم الاطباء ). خوبی. نیکی. ( فرهنگ فارسی معین ). || تندرستی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || زور و توانائی. || ( اِ ) کنایه از خنجر و دشنه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص. ) ۱ - خوبی، نیکی. ۲ - تندرستی.

فرهنگ عمید

= بهبود &delta، این کلمه درست نیست، زیرا بهبود خود اسم مصدر است و نباید «ی» به آن الحاق کرد.

فرهنگ فارسی

۱ - خوبی نیکی. ۲ - تندرستی.توضیح چون ( بهبود ) خود مصدر مرخم و اسم مصدر است الحاق آن به ( ی ) حاصل مصدر صحیح نیست ( بر خلاف ( نابودی ) که نابود صفت است )

ویکی واژه

miglioramento
خوبی، نیکی.
تندرستی.

جمله سازی با بهبودی

مرا از چوب صندل ای طبیبان نیست بهبودی مکش امروز چون راحت پرستان دردسر از من
درد دل را نیست بهبودی ز تشخیص علاج ای طبیب، آخر بگو درد مرا بهبود چیست
نشانه‌های بیماری جسمی ام کلثوم که از اوایل دهه ۳۰ ظهور کرده بود؛ هر چند سال یکبار رو به وخامت می‌گذاشت. در اواخر تابستان ۱۹۳۷ او به شدت درگیر بیماری کبد و کیسه صفرا شد. پزشکان متخصص آن زمان توصیه کردند برای درمان بهتر به کشورهای سفر کند که دارای آب‌های معدنی باشند. در تابستان همان سال ام کلثوم یک ماه را در واشینگتن گذراند و پس از بهبودی به مصر بازگشت.
ورزش یوگا که ترکیبی از نفس کشیدن و حرکات آرام کششی است، می‌تواند بدن را آرام کند. بسیاری از بیماران که دچار سفتی عضلانی یا کاهش دامنه حرکاتی بودند، با انجام یوگا بهبودی خوبی را تجربه کردند.[نیازمند منبع]
در توزیع دو جمله ای مفروض صرفاً ۰٫۶۰ است، که همان نرخ بهبودی از بیماری بدون داروی جدید است.
در غمش بیهوده چندین صبر فرماید طبیب روی بهبودی نمی باشد ازین دارو مرا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویش
خویش
امجق
امجق
ژرف
ژرف
فال امروز
فال امروز