تلی

اسم تلی یک نام دخترانه ترکی است که دارای معنای بسیار زیبا و لطیفی است و به ویژگی‌های ظاهری و شخصیتی خاصی اشاره دارد. این نام معمولاً به دختری گفته می‌شود که موهای بلند، پرپشت و زیبا دارد و همچنین دارای توانایی‌های کلامی و سخنور بودن است.

معانی اسم 

دختری با گیسوی بلند و زیبا: تلی به معنای دختری است که دارای موهای بلند، پرپشت و زیبا است. این ویژگی ظاهری نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت ظاهری اوست که در فرهنگ ترکی بسیار مورد تحسین قرار می‌گیرد.

سخنور و زباندار: تلی همچنین به معنای سخنور، خوش‌حرف و توانمند در بیان کلام است. این ویژگی نشان‌دهنده هوش، ذکاوت و توانایی ارتباطی بالای فرد است.

ویژگی‌های شخصیتی 

فردی با نام تلی معمولاً دارای زیبایی ظاهری خاص، به ویژه در موها و ظاهر است. این نام همچنین بیانگر شخصیتی باهوش و خوش‌حرف است که توانایی بیان احساسات و افکار خود را به خوبی دارد. ترکیب زیبایی ظاهری و توانایی کلامی باعث می‌شود فردی با این نام دارای حضوری گرم و تأثیرگذار در جمع باشد.

لغت نامه دهخدا

تلی. [ ت ُ ] ( اِ ) دست افزار و دست افزاردان سرتراشان و حجامان باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از شرفنامه منیری ). || کیسه ای که خیاطان سوزن و ابریشم و انگشتوانه در آن نهند. ( از برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): 
بدیده تللی سوزنم که سوزنیم 
نیم چو سوزن درزی نهان میان تلی.سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ص 296 ).
تلی. [ ت ِ ] ( اِ ) طلا را گویند. ( برهان ). طلارا گویند که زر پاک و خالص باشد. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). زر و طلا و ذهب. ( ناظم الاطباء ): 
وجود مردم دانا مثال زر تلی است 
که هرکجا که رود قدر و قیمتش دانند.سعدی ( از انجمن آرا ).رجوع به طلی شود.
تلی. [ ت َ ] ( اِ )درخت تمش. ( ناظم الاطباء ). لَم ْ. تلو. خار. تیغ. یور. شوک. شوکة. وِرِگ تَلی. سیاه تلی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || علیق. || درخت شاه توت. || گدا و فقیر. || دست افزاردان سرتراشان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تُلی شود.
تلی. [ ت ِل ْ لی ] ( اِ ) به هندی اسم انزروت است. || طحال. ( از تحفه حکیم مؤمن ). سپرز. طحال. ( الفاظ الادویه ).
تلی. [ ت َل ْی ْ ] ( ع مص ) باقی ماندن ( مقداری ) از ماه: تلی من الشهر کذا؛ اینقدر باقی مانده از ماه. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
تلی. [ ت َ لی ی ] ( ع ص ) بسیارسوگند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کثیرالایمان. ( اقرب الموارد ). || بسیارمال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
تلی. [ ت َل ْ لا ] ( ع ص ) قوم تلی؛ قوم افتاده بر زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
تلی. [ ت ُل ْ لا ] ( ع اِ ) گوسپند مذبوحة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
تلی. [ ت ِل ْ لی ] ( اِخ ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 108 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ معین

(تُ ) (اِ. ) ۱ - کیسه ای که در آن اسباب خیاطی را بگذارند. ۲ - دست افزار حجام.

فرهنگ عمید

۱. دست افزار حجام.
۲. کیسه ای که در آن اسباب خیاطی از قبیل سوزن، نخ، و انگشتانه بگذارند.
طلا، زر.

فرهنگ فارسی

۱- کیسه ای که در آن وسایل خیاطی ( سوزن نخ انگشتانه و غیره ) را جا دهند. ۲ -دست افزار حجام.
گوسپند مذبوحه.

فرهنگ اسم ها

اسم: تلی (دختر) (ترکی) (تلفظ: telli) (فارسی: تِلّي) (انگلیسی: telli)
معنی: دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، موهای پر پشت و بلند، زلف دار، زباندار و سخنور

جملاتی از کلمه تلی

همه کشتگان رابهم برفکند تلی گشت برسان کوه بلند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت