بی حس

کلمه بی‌ حس در زبان فارسی به معنای عدم حس یا احساس است. این واژه به حالتی اشاره دارد که در آن فرد یا بخشی از بدن احساس خود را از دست داده و نمی‌تواند به طور طبیعی به محرک‌ها پاسخ دهد.

معانی و کاربردها:

فقدان احساس: این واژه به معنای عدم توانایی در احساس کردن درد، فشار، یا هر نوع تحریک دیگری است. این حالت ممکن است به دلیل آسیب عصبی، بی‌ حسی موضعی یا شرایط پزشکی دیگر رخ دهد.

حالت روحی: در برخی موارد، این اصطلاح می‌تواند به حالت روحی اشاره داشته باشد که فرد احساس بی‌تفاوتی، سردرگمی یا عدم واکنش به احساسات را تجربه می‌کند. به عنوان مثال، فردی که در شرایط استرس‌زا قرار دارد ممکن است احساس بی‌ حسی عاطفی کند.

بی‌احساس: در زبان عامیانه، این واژه می‌تواند به معنای بی‌احساس بودن یا عدم واکنش به احساسات و عواطف دیگران نیز به کار رود. به این معنا که فرد در مواجهه با احساسات دیگران یا شرایط عاطفی، بی‌تفاوت و بی‌ حس به نظر می‌رسد.

لغت نامه دهخدا

بی حس. [ ح ِ / ح ِس س ] ( ص مرکب )عاجز از احساس کردن. ( ناظم الاطباء ). که چیزی را درنیابد. رجوع به حس شود. || کودن و گول. ( ناظم الاطباء ). کودن. ابله. ( فرهنگ فارسی معین ). || بی محبت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).
- بی حس شدن:
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد.حافظ.رجوع به حس و احساس شود.

فرهنگ عمید

۱. بی حال، بی رمق، سست و ضعیف.
۲. بی درد.

فرهنگ فارسی

عاجز از احساس کردن ٠ که چیزی را درنیابد ٠ یا کودن و گول ٠
( صفت ) ۱ - بدون حس بدون احساس. ۲ - کودن ابله. ۳ - بی محبت.

ویکی واژه

insensibile

جملاتی از کلمه بی حس

طولانی کردن اثر بی حس کننده های موضعی.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم