جمهور

کلمه جمهور در زبان فارسی به معنای جمعیت یا مردم است و به گروهی از افراد یا جمعی از مردم اشاره دارد. این واژه در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به کار می‌رود.

معانی و کاربردها:

جمعیت و مردم: در معنای عمومی، این واژه به گروهی از افراد اشاره دارد که ممکن است در یک مکان خاص، مانند یک کشور یا شهر، زندگی کنند.

کاربرد در سیاست: واژه جمهور در ترکیب با واژه دولت یا جمهوری به نظام‌های سیاسی اشاره دارد که در آن‌ها قدرت به دست مردم است و تصمیمات سیاسی بر اساس اراده عمومی اتخاذ می‌شود. به عنوان مثال، جمهوری اسلامی به نظامی اشاره دارد که در آن مردم نقش اصلی را در تعیین سرنوشت سیاسی خود دارند.

استفاده در ادبیات و فرهنگ:

در ادبیات و متون فرهنگی، این واژه ممکن است به عنوان نمادی از وحدت و همبستگی اجتماعی به کار رود.

لغت نامه دهخدا

جمهور. [ ج ُ] ( ع اِ ) ریگ توده بلند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || همه مردم. ( منتهی الارب ). جل الناس و اشرافهم. ( اقرب الموارد ). توده. گروه. ( فرهنگ فارسی معین ). || معظم از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بخش اعظم یک چیز. ( فرهنگ فارسی معین ). ج، جماهیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت باشد و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جمهوری شود.
جمهور. [ ج ُ ] ( اِخ ) ابن مرار عجلی. سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی درزمان ابوجعفر منصور بود که سرانجام با ابومنصور بنای مخالفت گذاشت. ابومنصور بسال 138 هَ.ق. محمدبن اشعث را بدفع جمهور نامزد کرد. جمهور از ری به اصفهان و از آنجا به آذربایجان فرار کرد و بدست گروهی از لشکریان خود بقتل رسید. ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 210 ).

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - توده، گروه، جماعت مردم. ج. جماهیر. ۲ - معظم از هر چیزی.

فرهنگ عمید

گروه مردم، جماعت مردم، توده.

فرهنگ فارسی

گروه، جماعت مردم، کثیرومعظم ومتراکم ازهرچیزی
( اسم ) ۱- توده گروه: جمهور حکما. ۲- بخش اعظم یک چیز معظم شئ. جمع: جماهیر. ۳- حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت باشد و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود جمهوری. جمع: جماهیر.
ابن مرار عحلی سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی در زمان ابو جعفر منصور بود که سرانجام با ابو منصور بنای مخالفت گذاشت. ابو منصور بسال ۱۳۸ ق. محمد بن اشعث را بدفع جمهور نامزد کرد جمهور از ری باصفهان و از آنجا به آذربایجان فرار کرد و بدست گروهی از لشکریان خود بقتل رسید.

فرهنگ اسم ها

اسم: جمهور (پسر) (عربی)
معنی: پادشاه هند که نامش در شاهنامه امده است، عامّه مردم

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت عربی به معنی تودۀ بلند ریگ، همۀ مردم و معظم هر چیز) دومین مرتبه از مراتب ده گانۀ انساب عرب، بعد از جذم و قبل از شعب. در نسب شناسی پیامبر اسلام (ص) مَعَدّ را جمهور به حساب می آورند که از عدنان (جذم) کوچک تر و از نزار (شعب) بزرگ تر است.

جملاتی از کلمه جمهور

به جمهور گفت آن زمان پهلوان که ای گرد روشن دل کاردان
برد بازی به بازی دل ز جمهور که باشد آب زیر کاه مشهور
شود این کار پیش از عید روشن به جمهوری بگیرم رای قطعاً
نشان الله سرخ رنگ که در مرکز پرچم جمهوری اسلامی ایران درج می‌گردد، عبارت لا اله الا الله می‌باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم