سامری

سامری فردی است که در غیبت حضرت موسی(ع) گوساله‌ای از طلا ساخت و بنی‌اسرائیل را به پرستش آن ترغیب کرد. قرآن در سه آیه به او اشاره کرده که همگی به موضوع ساخت گوساله مربوط می‌شوند. او از بنی‌اسرائیل بود و در مورد نام و نسبش نظرات متفاوتی وجود دارد. سامری یکی از افرادی است که همراه با بنی‌اسرائیل از مصر خارج شد و در ظاهر به حضرت موسی(ع) ایمان داشت و از بزرگان قومش به شمار می‌رفت. برخی روایات نشان می‌دهند که او فردی سخاوتمند بوده است. در حالی که درباره نام و نسب او اختلاف نظر وجود دارد، برخی منابع او را موسی بن ظفر معرفی کرده‌اند که از نسل یشاکر، فرزند حضرت یعقوب، به شمار می‌رود. سامری یکی از شخصیت‌هایی است که در قرآن سه بار نامش ذکر شده و هر بار به ساخت گوساله و پرستش آن توسط بنی‌اسرائیل مربوط می‌شود. به نقل از ویکی الکتاب، سَّامِرِیُّ به معنای مردی از بنی‌اسرائیل است که در زمان غیبت حضرت موسی(ع) در کوه طور، گوساله‌ای از طلا ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت کرد.

لغت نامه دهخدا

سامری. [ م ِ ] ( اِخ ) نام او موسی بن ظفر، قریب و مهتر موسی علیه السلام بود و او گوساله ای زرین مرصع بجواهر ساخته، و خاک نعل براق جبرئیل علیه السلام که در روز غرق فرعون بدست آورده بودند در اندرون آن در دمیده هر چه بانگی که ملایم گاو است از او برآمده؛ پس گفت آنچه گفت و بدین احتیال نه و نیم سبط گوساله پرست شدند. در تفسیر زاهدی مرقوم است که سامری تا قیامت زنده خواهد بود. چون بنزدیک آدمی شود در اندامش آتش خیزد، لامساس گویان بگریزد. یعنی مرا مساس مکنید و این دعاء موسی علیه السلام بود. کما قال اصدق القائلین تعالی و تقدس: فاذهب قال لک فی الحیوة ان نقول لامساس. ( شرفنامه منیری ). نام مردی است که در غیبت موسی گوساله ای کرد اززر و آن بانگ کردی و بنی اسرائیل را آنگاه که موسی به طور بود بپرستش گوساله ای گمراه ساخت. ( مؤلف ). نام مردی زرگری منافق در بنی اسرائیل. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 56 ). صاحب قصص الانبیاء آرد: گویند که جبرئیل ( ع ) او را پرورده بوده و آن آنچنان بود که در آن وقت که بنی اسرائیل از فرعونیان بگریختند این سامری طفل بود او را در سر راه گذاشته بودند. خدای، جبرئیل علیه السلام را فرمود تا آن بچه را برداشت و هشتادماه او را در پر خویش میداشت روزی مادر و پدرش نشسته بودند از فرزند یاد آوردند و بگریستند حق تعالی جبرئیل را فرمان داد تا آن کودک را بر در خانه ایشان نهاد. سامری میگریست از فراق جبرئیل. پدر و مادر، سامری را دیدند و او را شناختند و شاد شدند پس بنی اسرائیل سامری را بزرگ میداشتند که وی را جبرئیل پرورده بود در آن وقت سامری گفت مرا با شما حاجتی است بر وی جمع آمدند و گفتند بگو چه سخن داری گفت بدانید که موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفته است و همه هلاک شدند اکنون میخواهم خدای موسی بشما بنمایم گفتند روا باشد. سامری زرگر بود قالبی درست کرد از گل بر مثال گوساله در زیر زمین پنهان کرد و هیزم بالای آن بنهاد بنی اسرائیل را گفت هر یک دیناری زر بدین آتش اندازید چنان کردند آن میگداخت و بقالب فرومیشد آورده اند که ششهزار درهم در آن قالب انداختند و ندانستند که در زیر آن قالبی است قالب پرگشت آتش فرونشاندند. آنگاه سامری آمد و گوساله را بیرون آورد و روش گردانید وبروی زمین نهاد تا خلق را بدان دعوت کند. روز غرق فرعون، سامری دانسته بود که جبرئیل کجا رود و از کجا میگذرد و خوانده بود که هر که از زیر سم اسب جبرئیل خاک بردارد و بر هر چیز که ریزد آن چیز بسخن درآید از آن خاک برداشته بود و بر دهان گوساله ریخت و بانگ بکرد خلق چون آن بدیدند، همه بیکباره سجده کردند و گوساله پرست شدند قوله تعالی فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی. ( قرآن 96/20 ). چون گوساله را سجده کردند سامری گفت: هذا الهکم و اله موسی. ( قرآن 88/20 )؛ گفت اینک خدای شما و خدای موسی. و همه بنی اسرائیل سجده کردند مگر دو سبط که سجده نکردند و بنی اسرائیل دوازده سبط بودند و هر سبطی پنجاه هزار مرد. خدای تعالی زمین را فرمان داد که آن دو سبط را که مؤمن بودند در خود کشیده بکناره کوه قاف بیرون آورد و همه به یک مقام خانه ساختند و در خانه ها سجده کردند و عبادت میکردند خدای تعالی آن وادی را که ایشان بودند چندان نعمت بیافرید که صفت نتوان کرد چندان که میخوردند تمام نمیشد چون بامداد میشدی همچنان برقرار خود بودی... بعد از آن موسی چون از کوه طور باز آمد آن قوم را دید همه گوساله پرست شده اند. موسی هارون را گفت که تو خلیفه بودی چون بگذاشتی که قوم گوساله پرست شدند هارون گفت فرمان نبردند چون من تنها بودم مرا ضعیف شمردند خواستند مرا بکشند موسی از غیرت و حمیت لوحها بینداخت و غل در گردن برادر کرد و می کشید موسی محاسن هارون را نگرفته بود ولیکن هارون از بهر آن گفت که محاسن مرا مگیر که موسی را شرم آید و دست از وی بدارد موسی گفت که این گوساله درست کرد؟ گفتند سامری، او را طلب کرد گفت تو را که فرمود که فتنه در میان قوم اندازی ایشان را از راه بیرون بری. قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرسول ( قرآن 96/20 )؛ من آن دیدم که شما ندیدید قبضه خاکی اززیر سم اسب جبرئیل برگرفته بودم در دهان گوساله دمیدم بسخن آمد. موسی سر بسوی آسمان کرد و گفت الهی اگرگوساله را سامری کرد که او را بسخن آورد، ندا آمد که یا موسی گوساله را سامری کرد من او را بسخن آوردم موسی بانگ برآورد و گفت: ان هی الافتنتک تضل بها من تشاء. ( قرآن 155/7 ). ندا آمد: یا موسی قوم را بهارون سپاری ندانی که همچنین باشد و آن قوم را نتوانست نگاه دارد چرا قوم را بمن نسپردی تا بسلامت بتو باز دهم... از سر ایشان باز شد و بنی اسرائیل روی بعبادت کردند و بحکم توریة کار کردند و بعضی هنوز در گوساله مینگریستند موسی سوگند یاد کرد که آن گوساله را پاره پاره کند و به دریا اندازد. ( از قصص الانبیاء ص 112، 113، 114، 115 ). صاحب حبیب السیر آرد: سامری بروایت طبری شخصی بود موسوم بموسی بن ظفر از اهل عراق او بعبادت اصنام قیام و اقدام می نمود. و او در زمان نبوت موسی علیه السلام بمصر آمده سعادت ایمان دریافت و در آن وقت که بنی اسرائیل از موسی التماس کردند که: اجعل لنا الهاً کما لهم الهة ( قرآن 138/7 ). سامری کمال بلاهت اسرائیلیان را دانسته بخاطرش گذشت که آن مردم را بسهولت در وادی ضلالت میتوان انداخت و چون موسی از آنچه با قوم وعده فرموده بود چند روزی زیاده در کوه طور توقف نمود بنی اسرائیل مضطرب شده هارون را گفتند خلف دروعده موسی بوقوع انجامید و نمیدانیم که کلانتران مارا کجا برد و از آن می اندیشیم که ایشان را کشته باشند سامری که این سخن را شنید مجال سلطنت یافته و گفت ای قوم من میدانم که موسی چرا دیر می آید. بنی اسرائیل گفتند آنچه میدانی بگو سامری گفت بسبب ملابس و اسلحه و حلی فرعون و قبطیان که شما بخلاف رأی موسی متصرف گشتید خاطر آن جناب رنجش تمام پیدا کرده و از میان شما کنار گرفته تا اگر بشآمت نافرمانی قوم بلایی نازل گردد اینجا نباشد اکنون مصلحت آن است که از سر آن اموال درگذارید بی شبهه چون بر این موجب عمل نمائید کلیم اﷲ مراجعت نماید، یهود این سخن را بسمع قبول جای دادند و آنچه از غنایم قبطیان گرفته بودند در چاهی انداختند و سر آن چاه را استوار ساختند بعد از دو سه روز کرت دیگر سامری با بنی اسرئیل گفت که موسی بمیان شما نخواهد آمد تا وقتی که آن اموال را نگذارید و نسوزید. یهود ثانیاً رأی سامری را مستصوب شمرده سر آن چاه را باز کردند و آنچه از غنایم سوختنی بود در آتش انداختند و اجناس گداختنی را تسلیم سامری نمودند تا بصناعت صباغت که میدانست بگدازد و آن ضال مضل طلا ونقره را بر هم گداخته گوساله ساخت و کف خاکی که از زیر سم اسب روح الامین برداشته بود در جوف آن گوساله ریخت و فی الحال از گوساله زرین صدایی ظاهر شد و بقولی اجزاء آن هیکل متحول به گوشت و پوست پی و استخوان گشت و چون این صورت غریب روی نمود سامری اسرائیلیان را گفت این گوساله خدای شما و موسی است او را عبادت کرده التماس نمائید که موسی را بمیان شما بازگرداند یهود فریب یافته کمر گوساله پرستی بر میان بستند. ( از حبیب السیر چ تهران خیام ص 92 و 93 ):

فرهنگ فارسی

طبق روایات اسلامی ( در قران مذکوراست ) نام مردی از قوم موسی ( بنی اسرائیل ) که آنان را فریفت و به پرستش گوساله زرین واداشت بدین معنی که سامری بیهودیان فرمود تا جواهر خود را در آتش انداختند و او از آنها گوساله ای ساخت که بانگ میکرد و قوم با وجود تحذیر و اخطار هارون او را پرستیدند. چون موسی از سامری علت این امر را پرسید او گفت: (( من چیزی را دیده ام که آنان ندیده اند و آن فرستاده خداست. ) ) و آن اثر طبق روایت تثر نعلهای اسب جبرائیل بود. موسی او را چنین تنبیه کرد: [[ تا زمانی که زنده باشی هر کس که ترا ملاقات کند خواهی گفت: لمس مکن.]] دانشمندان در باب (( سامری ) ) حدسهای مختلف زده اند ولی قول گلدزیهر نزدیکتر بحقیقت است. وی با استفاده از تاریخ جدایی سامریان از بقیه جهان سامری را بمنزله نماینده سامریان معرفی میکند. این جدایی قبلا در اناجیل ذکر شده گلدزیهر روابط یهودیان مسیحیان و مسلمانان را مقایسه و از آن چنین استنباط میکند که برای سامریان تماس با غیر سامری نجاست محسوب میشد. این مطلب در اسلام بمنزله امر دینی سامریان جلوه گر شد که در کذشته وقوع یافت و آنرا بمنزله تنبیهی نسبت بسامری برای وادار کردن بنی اسرائیل یساختن و پرستیدن گوساله زرین دانستند. توضیحات گلدزیهر را اقوال طبری زمخشری و ثعالبی نیز تایید میکند. نام سامری را روات موسی بن طلف ( یا موسی بن ظفر ) نوشته اند.
( صفت ) منسوب به سامره
محمد بن علی سامری مکنی بابو الفرج وزیر المستکفی بود

جملاتی از کلمه سامری

برآرد ز جیب فلک دست موسی زر سامری نقد میزان نماید
سامری در پیش من گوساله ایست کزید بیضاست سحر آموزیم
به هر چشمه صد سامری بسته شد به غمزه همه تیر پیوسته شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم