لغت نامه دهخدا
ملایکه. [ م َ ی ِ ک َ / ک ِ ] ( ع اِ ) ملائکه: تا همه ملایکه را معلوم گشت فضل مصطفا علیه السلام. ( تاریخ سیستان ص 39 و 40 ). و رجوع به ملائکه شود.
ملایکه. [ م َ ی ِ ک َ / ک ِ ] ( ع اِ ) ملائکه: تا همه ملایکه را معلوم گشت فضل مصطفا علیه السلام. ( تاریخ سیستان ص 39 و 40 ). و رجوع به ملائکه شود.
(مَ یِ کِ ) [ ع. ملائکة ] (اِ. ) جِ. ملک، فرشتگان.
= مَلَک
( اسم ) جمع ملک و ملائک فرشتگان: [... و ملایکه باستماع مجلس مبادرت نمودند... ] ( جوامع الحکایات ۷۶:۱ ) توضیح در فارسی گاه بجای مفرد آید: [ اقضی القضاه عمر عبد العزیز راست جا هی کزان ملایکه حرز حریز کرد. ] ( خاقانی. سج. ۸۵۵ )
ملائکه
رجوع شود به:فرشته
ملائکة
جِ. ملک؛ فرشتگان.
💡 و طور ششم را سویدا گویند و آن معدن مکاشفات غیبی و علوم لدنی است و منبع حکمت و گنجینه خانه اسرار الهی و محل علم اسما که «و علم آدم الاسما کلها» آن است و در وی انواع علم کشف شود که ملایکه از آن محرومند. مولف گوید:
💡 بر تربتش ملایکه ساجد نبود اگر او پا نسوده بود به سامان کربلا
💡 اگر ملایکه را کار مشکلی افتد ز روی عجز بیارند رو بر این درگاه
💡 ای ورد ملایکه دعای سر تو سر نیست زمانه را به جای سر تو
💡 طاوس ملایکه ز نو شاید گر چون عنقا در آشیان ماند