قاچ به چندین معنی مختلف اشاره دارد. اولاً، به قسمتهای بریده شده از میوههایی مانند خربزه یا هندوانه گفته میشود. همچنین، این واژه میتواند به برآمدگی جلوی زین اسب یا کوهۀ زین اشاره کند. در معنای دیگر، به شکاف یا ترکهایی که در اجسام ایجاد میشود، اطلاق میگردد. علاوه بر این، میتوان به تکهها یا پارههایی از یک چیز نیز قاچ گفت. در زبان عامیانه، قاچ قاچ به معنای پاره پاره یا تکه تکه شدن چیزی به کار میرود. به طور کلی، این واژه به حالتی اشاره دارد که چیزی به بخشهای کوچکتر تقسیم شده باشد، چه در دنیای طبیعی، چه در اشیاء و چه در زبان.
قاچ
لغت نامه دهخدا
- امثال:
قاچ زین را بگیر نیفتی، اسب سواری پیشکشت.
ترکیب ها:
- قاچ خوردن. قاچ خورده. قاچ دادن. قاچ قاچ. قاچ قاچ شدن. قاچ کردن.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین.
۳. شکاف، ترک، تراک، قاش.
۳. تکه، پاره.
۴. چند عدد از چیزی.
* قاچ قاچ: [عامیانه] پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه.
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
spicchio
یک بُرش از هندوانه یا خربزه.
شکاف، ترک.
برآمدگی قسمت جلو زین.
پا
جمله سازی با قاچ
همه صحن میدان ز شمشیر و از تیر ترنگا ترنگ و چقاچق گرفته
بو شیطاندی، بیز آدمی گویده تولار قاچا بیلمز آدم بو شیطان الیندن
زین تنگنا گریزد و خود را رها کند بو دارلیقدان بیرقورتولوب، قاچان یوْخ