غرند

لغت نامه دهخدا

غرند. [ غ َ رَ ] ( ص ) آن زن بود که به دوشیزه دهند، و دوشیزه برنیاید. ( فرهنگ اسدی ):
نرم نرمک چو عروسی که غرند آمده بود
باز آن سوی بریدش که از آن سو بازآ.ابوالعباس ( از فرهنگ اسدی ).زنی که به نام دوشیزه به شوی دهند ودوشیزه نباشد.

فرهنگ معین

(غَ رَ ) (ص. ) دختری که در شب زفاف معلوم شود که باکره نیست.

فرهنگ عمید

دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) زنی که به عنوان دوشیزه به شوهر دهند و دوشیزه نباشد.

ویکی واژه

دختری که در شب زفاف معلوم شود که باکره نیست.

جمله سازی با غرند

چندین هزار خلق که خوردند این دو مرغ پس چونکه هر دو گرسنگانند و لاغرند؟
یکی نعره برخواست از تیره ابر چنان چونکه از بیشه غرنده ببر
جهان بیشه شیر غرنده گشت ز تیر ابر پر مرگ پرنده گشت
همایون سواری چو غرنده شیر توانا و چابک عنان و دلیر
ز صف باره غرنده چون شر ز مشیر بکف نیزه پیچنده چون گرزه مار
باده یک ساغرند و پشت و روی یک ورق چون گل رعنا خزان و نوبهار زندگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ