عدیم

عدیم واژه‌ای است که در زبان فارسی به معنای عدم و نقیصه به کار می‌رود. این واژه به طور خاص به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی وجود ندارد یا به نوعی کمبود احساس می‌شود. در زندگی روزمره، ما بارها با مفهوم عدیم مواجه می‌شویم؛ به عنوان مثال، در موقعیت‌های اجتماعی که فردی احساس تنهایی می‌کند یا در شرایطی که منابع مالی یا مادی کافی در دسترس نیست. عدیم می‌تواند به عنوان یک احساس درونی نیز تعبیر شود، زمانی که انسان در پی اهداف و آرزوهای خود با موانع و چالش‌هایی روبه‌رو می‌شود. این مفهوم نه تنها در زبان بلکه در فرهنگ و ادب فارسی نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. شاعران و نویسندگان با بهره‌گیری از این واژه، احساسات عمیق و تجربه‌های انسانی را به تصویر کشیده‌اند. در نهایت، فهم و درک مفهوم عدیم می‌تواند ما را به تفکر عمیق‌تری درباره زندگی و چالش‌های آن وادارد.

لغت نامه دهخدا

عدیم. [ ع َ ] ( ع ص ) گول. || دیوانه. || نیازمند. درویش. ( منتهی الارب ). ج، عُدماء. || معدوم. ( ناظم الاطباء ). || گاه بمنزله کلمه نفی است که بر سر اسم معرف به الف و لام درآید و آن را منفی سازد و در حقیقت نوعی صفت مرکب درست کند چون عدیم الخیر، بی خیر.
- عدیم الحرکة؛ بی حرکت.
- عدیم الرائحة؛ بی بو.
- عدیم الرأس؛ بی سر.
- عدیم الطعم؛ بی مزه.
- عدیم الفضل؛ بی خرد.
- عدیم المثال؛ بی مثال. بی مانند.
- عدیم المثل؛ بی مثل. بی مانند.
- عدیم النظیر؛بی نظیر.
- عدیم الوفاء؛ بی وفا.

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع. ] (ص. ) نیست شده، نابود.

فرهنگ عمید

معدوم، نیست شده، نابود، نایاب.

فرهنگ فارسی

معدوم، نیست شده، نابود، نایاب
( صفت ) نابود نیست شده.

ویکی واژه

نیست شده، نابود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم