این واژه به معنای شوخی و بذلهگویی است. این واژه به افرادی اطلاق میشود که به مسخرهکردن و لطیفهگویی علاقهمند هستند. در واقع، دَم اشاره به نوعی سرگرمی دارد که در آن فرد با ایجاد جوک یا لطیفه سعی در خنداندن دیگران دارد. به عبارت دیگر، این مفهوم شامل هنر بیان و انتقال احساسات به صورت طنزآمیز است که میتواند به روابط اجتماعی و ایجاد فضایی شاد کمک کند. این نوع شوخیها معمولاً با هدف خوشحال کردن دیگران و ایجاد لحظاتی مفرح در میان دوستان و خانواده به کار میروند. در فرهنگهای مختلف، مسخرهکردن و لطیفهگویی بخشی از تعاملات اجتماعی محسوب میشوند و میتوانند به تقویت پیوندهای انسانی و کاهش تنشها کمک کنند.
دنبال
لغت نامه دهخدا
دنبال. [ دَم ْ ] ( اِ ) بذله ولطیفه و شوخی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مسخره و لطیفه و بذله گو. ( ناظم الاطباء ). مسخره را گویند. ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( انجمن آرا ).
دنبال. [ دُم ْ ] ( اِ مرکب ) ( از: دنب، به معنی ذنب + َال، ادات نسبت ) ذنب. ( دهار ). دم و ذنب. ( ناظم الاطباء ). دم اعم از آنکه ازآن ِ پرنده باشد یا از حیوانات. ( از غیاث ): دم؛ دنبال اسب. دنبال شتر. ( یادداشت مؤلف ). دنباله. ( برهان ) ( از انجمن آرا ):
به بازی و خنده گرفت و نشست
شخ گاو و دنبال گرگی به دست.فردوسی.شغ گاوو دنبال گرگی بدست
به کوپال سر هر دو را کرد پست.فردوسی.یکی برکشیده خط از یال اوی
ز مشک سیه تا به دنبال اوی.فردوسی.گوسفندی که رخ از داغ تو آراسته کرد
اژدها بالش و بالین کندش از دنبال.فرخی.طاووس بهاری را دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند.منوچهری.آتش و دود چو دنبال یکی طاوسی
که براندوده به طَرْف دم او قار بود.منوچهری.همچنانکه خرمن و گیسو و دنبال [ ذوذنب ] اندر هوا برابر ایشان [ ستارگان ] پدید آید. ( التفهیم ).
ماننده ماریست که نیمیش سپید است
از سوی سر و زشت و سیاه است به دنبال.ناصرخسرو.اما دندانش چون دندان گراز بود و دنبال داشت چون دنبال خران. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و بر دنبال او [ اطراغولندیطوس ] نقطه های سفید است... و پیوسته دنبال همی جنباند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ضحاک گفت زبانش بود... مجاهد گفت دنبالش بود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و علامتش [ علامت حیوان زنده ] آن بود که دست و پای یا دنبال می جنباند یا چشم بر هم می زند. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 95 ).
یا سم گوساله و دنبال گرگ
بر سر طور و شبان خواهم فشاند.خاقانی.فتراک عشق گیر نه دنبال عشق از آنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا.خاقانی.اعدای مارفعل تو از زخم کین تو
سوزنده تر ز سوزن دنبال کژدم است.خاقانی.بخت گویند که در خواب خر است
من نه دنبال خری خواهم داشت.خاقانی.می زدند آن دو شیر کینه سگال
برزمین چون دو اژدها دنبال.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پس، عقب، پشت و عقب کسی یا چیزی.
* دنبال کردن: (مصدر متعدی )
۱. عقب کسی یا کاری رفتن.
۲. کاری را ادامه دادن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دنب هر چیز ۲ - عقب چیزی پس چیزی.
بذله و لطیفه و شوخی.
ویکی واژه
عقب یا پسِ چیزی.