چر به معنای آلت تناسلی است که در متون مختلف با تعاریف متفاوتی ذکر شده است. در فرهنگهای مختلف، این کلمه به عنوان نمادی از آلت تناسلی مردانه و همچنین به عنوان نشانهای از جنسیت و شرم مرد شناخته میشود. در برخی از فرهنگها، این واژه به آلت تناسلی بچهها نیز اطلاق میشود. به طور کلی، چر نشاندهنده جنبههای فیزیکی و فرهنگی مرتبط با جنسیت است و در زبانهای محلی نیز نظیر اصفهان و جندق به کار میرود. این کلمه نه تنها در پزشکی بلکه در صحبتهای روزمره نیز کاربرد دارد و میتواند به تعابیر متفاوتی در جوامع مختلف منجر شود.
چر
لغت نامه دهخدا
آنچه دی آن پسر سرکرک چرخور کرد
من ندیدم که در آفاق یکی لمتر کرد.سنائی.
چر. [ چ َ ] ( اِ ) نغمه و غنا باشد، چه چرگر سازنده و مغنی را خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). نغمه و غنا و آواز. ( ناظم الاطباء ). ساز و آواز. موسیقی. رجوع به چرگر شود. || در سیستان چرخاب را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). بلغت اهل سیستان، چرخاب. ( ناظم الاطباء ). چرخ چاه. || بیماری وبائی است گوسفندان را. و فعل آن چر زدن است. رجوع به چر زدن شود. || فعل امر چریدن. ( فرهنگ نظام ). چر. بچر:
بچر کت عنبرین بادا چراگاه
بچم کت آهنین بادا مفاصل.منوچهری.و با کلمه دیگر مرکب شده، اسم فاعل مرکب مرخم میسازد، مثل: شب چر. ( فرهنگ نظام ). علف چر. آب چر.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
= چرخاب
۱. = چریدن
۲. چرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): علف چر.
۳. غذا خوردن انسان، چشیدن و خوردن انواع خوردنی ها.
فرهنگ فارسی
نغمه و غنا باشد چه چرگر سازنده و مغنی را خوانند ٠ یا در سیستان چرخاب را گویند ٠ یا بیماری و بائی است گوسفندان را. یا فعل امر چریدن.
ویکی واژه
به ضم «چ». بر وزن «پر»
مواد زائدی که به صورت مایع از بدن دفع می شود.
جمله سازی با چر
تا من از دست درنیفتم، چرخ ننشیند ز پای و ناساید
ور به زمین آمدی از چرخ تیر برقلم من شده بودی عیال
یعنی از چرخ چو خور تیغ ستیز بر تو تیز است درین سایه گریز