گل کاری

لغت نامه دهخدا

گل کاری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) نقش و نگار. گل و بوته که بالای جامه و دیوار و مانند آن نمایند. ( آنندراج ):
در نگارندگی و گل کاری
وحی صنعت مراست پنداری.نظامی.|| گل کاشتن. عمل گُل کار.، گلکاری. [ گ ِ ] ( حامص مرکب ) عمل گلکار. شغل گلکار. طیانت. ( دهار ) ( منتهی الارب ). بنایی.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ۱ - عمل یا فرایند کاشتن و پرورش گل. ۲ - جایی که در آن گل کاشته اند.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل و شغل گل کار کاشتن و عمل آوردن و تربیت گلهای مختلف زینتی در باغ و باغچه و گلدان. ۲ - گل و بوته که روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کنند نقش و نگار.

ویکی واژه

عمل یا فرایند کاشتن و پرورش گل.
جایی که در آن گل کاشته‌اند.

جمله سازی با گل کاری

با مه گلکار خود گفتم تو را یاری کنم هر کجا ویرانه داری تو گل کاری کنم
رسید بر لب بام آفتاب زندگیش هنوز خواجه مغرور، (گرم) گل کاری است
شوق تو به گل کاری اشکم چو زند دست آرایش دستار دهد باغ ارم را
یکی را شوق گل کاری به سرهست یکی فکرش همه در جمع زر هست
می نوش و مست زی که جز این نیست فصل گل کاری که ختم آن نه پشیمانی آمده ست
به گل کاری نغمه های دو تار به آبی که جاری ست در جوی تار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال عشق فال عشق