گردشی

لغت نامه دهخدا

گردشی. [ گ َ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 30هزارگزی جنوب ساری. بین دو رودخانه گرم رود با چهاردانگه و سیاه رودبار دودانگه در سینه ارتفاعات واقع شده و دارای 290 تن سکنه است. هوای آن معتدل و آب آنجا از رودخانه تجن تأمین میشود. محصول آنجا برنج، غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. برنج در کنار رودخانه تجن کشت میشود. گله داران که اکثر سکنه آنجا هستند، تابستان به ییلاق برنت سوادکوه میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

جمله سازی با گردشی

چشمت از هر گردشی بزم دگر آماده کرد عکس رویت شیشه آیینه را پر باده کرد
ما در حصار این فلک تیز گردشیم وز جان بی‌خبر که: برون از حصار چیست؟
ای جان و ای جهان جهان‌بین و آن دگر و ای گردشی نهاده تو در شمس و در قمر
چون‌شرر روزو شبم‌کرد رم کم‌فرضیی‌است گردشی در عالم رنگ است گردون مرا
روزگاری چشم مجنون داشت مشق گردشی گردباد است این زمان در مکتب صحرای من