گردان یک واحد نظامی است که معمولاً از ۵۰۰ تا ۸۰۰ سرباز تشکیل میشود و به چندین گروهان یا آتشبار تقسیم میگردد. فرماندهی این واحد اغلب بر عهده یک سرهنگ دوم یا یک سرگرد است. به طور معمول، یک گردان از ۳ تا ۵ گروهان تشکیل میشود و چندین گردان نیز در کنار هم یک هنگ را به وجود میآورند. به همین ترتیب، ۶ تا ۸ هنگ به یک تیپ تبدیل میشوند. گردانها در ساختار نظامی، جزئی از یک هنگ یا تیپ محسوب میشوند و نقش مهمی در سازماندهی نیروها و اجرای مأموریتها دارند. این واحدهای نظامی به دلیل تعداد مناسب سربازان و تواناییهای عملیاتی، بهطور خاص برای انجام عملیاتهای مختلف طراحی شدهاند و میتوانند به سرعت به نیازهای میدانی پاسخ دهند.
گردان
لغت نامه دهخدا
آئین جهان چونین تا گردون گردان شد
مرده نشود زنده و زنده به ستودان شد.رودکی.ای منظره کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.دقیقی.کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین
می گردان که جهان یافه و گردانستا.دقیقی.می نبینی که ز پیری و ضعیفی گشته ست
پشت من چفته و تن کاسته و سر گردان.جوهری هروی.سرش گشت گردان و دل پرنهیب
بدانست کآمد بتنگی نشیب.فردوسی.چو دارنده چرخ گردان بخواست
که آن پادشا را بود کار راست.فردوسی.دل چرخ گردان همه چاک شد
همه کام خورشید پرخاک شد.فردوسی.همیشه تا که بود زیر پا زمین گردان
چنانکه از برِ چرخ است گنبد دوار.فرخی.چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردبادی تند گردی تیره اندروا.فرخی.من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل.منوچهری.چو از تو بود کژی و بی رهی
گناه از چه بر چرخ گردان نهی.اسدی ( گرشاسب نامه ).هزاران گوی سیم آکنده گردان
که افکند اندر این میدان اخضر.ناصرخسرو.در این بام گردان و این بوم ساکن
ببین صنعت و حکمت غیب دان را.ناصرخسرو.من بر سر میدان تو گردانم چون گوی
و اندر کف هجران تو غلطانم چون گوز.سوزنی.فلک را کرده گردان بر سر خاک
زمین را جای گردشگاه افلاک.نظامی.نه خورشید جهان کاین چشمه خون
بدین کار است گردان گرد گردون.نظامی.گفتم: ای فرزند! دخل، آب روان است و عیش، آسیای گردان. ( گلستان ). || به مجاز، متغیر. متحول. متلون:
تن ما نیز گردان چون جهان است
که گه زو پیر و گاهی زو جوان است.( ویس و رامین ).بدان که بیشتر خائفان از سوء خاتمت ترسنده اند برای آنکه دل آدمی گردان است و وقت مرگ وقتی عظیم است. ( کیمیای سعادت ). این دو حالت گردان است. ( کتاب المعارف ). هرگاه بدین درگاه باشی، مستوجب و نامزد خلعت باشد ترا و اگر گردان می باشی و نامزد خلعت تو گردان می باشد تا پایان بر یکی مقرر مانی. ( کتاب المعارف ).
فرهنگ معین
(گَ )(ص فا. )۱ - چرخنده، دوار،متحرک. ۲ - متغیر، متحول.
فرهنگ عمید
گردنده، در حال گردیدن.
فرهنگ فارسی
جمع گردبه معنی پهلوان، ودراصطلاح ارتش:سه گروهان، یک سوم عده هنگ، گردنده، درحال گردیدن، گرداهم گفته شده
( اسم ) واحدی نظامی که در اواخر قاجاریه و در عصر پهلوی اول شامل سه گروهان بود و خود جزوی از هنگ ( فوج ) بشمار میامد. امروزه گردان پیاده شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان و گروهان ارکان گردان پیاده. ب - سه گروهان پیاده. ج - گروهان ادوات گردان پیاده.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
«گردان» به معنای «سپاهیان، لشکریان یا جنگاوران» است و در «شاهنامه» بسیار به کار رفته است. چنانچه، فردوسی گفته:
برو با سپاهی به کردار کوه، گزین کن ز گردان لشکر گروه.
اصطلاح «گردان» ظاهراً با روش پسین سازی از واژۀ «سرگرد» ساخته شده است، که در تذکرۀ «خزانه عامره»، تالیف میرغلامعلی آزاد بلگرامی «فرمانده دسته ای از لشکر» تعریف شده و ساخته شده از دو واژه - «سر» ( «سردار» ) + «گردان» ( جمع گُرد به معنی «پهلوان، دلیر؛ جنگاور» < پارسی میانه: gurd < ایرانی باستان: - vr̥ta* > نیاایرانی: vr̥t - : - vart «محافظت کردن، پاییدن، مقاومت کردن» ) پنداشته شده است.
اصطلاح «گردان» را سال ۱۳۱۴ فرهنگستان زبان ایران با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش شاهنشاهی ایران، جایگزین اصطلاح فرانسوی «باطالیون» ( از فرانسوی: Bataillon > ایتالیایی: Battaglione «دسته» > ایتالیایی: Battaglia «گروه» ) کرد. همزمان واژۀ «سرگرد» نیز با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش به معنای «فرمانده گردان» جایگزین درجۀ «یاور» شد، که برابر درجۀ «ماژور» ( از فرانسه ای major > لاتینی maior «مهتر، سردار» ) بود.
یگان رزمی برابر با گردان نخستین بار در سپاه ساسانیان ( ۲۲۴ — ۶۵۱ میلادی ) تشکیل شده است. سپاه ( پارسی میانه: spāh ) بر پایه سیستم شمارش دهدهی گروهبندی می شده و فرمانده آن سپاهبد ( پارسی باستان: spāhbed ) بود.
سپاه چند یگان ۵٬۰۰۰ نفری را در بر می گرفته که گند ( پارسی میانه: gund ) نامیده می شده اند و فرمانده آنها گندسالار ( پارسی میانه: gund - sālār ) بوده است. هر گند از چند یگان ۱۰۰۰ نفری تشکیل می شده که درفش ( پارسی میانه: drafš ) نام داشتند و فرمانده آنها درفش سالار ( پارسی میانه: drafš - sālār ) خوانده می شد. این هنگ ها از چند یگان ۵۰۰ نفره تشکیل می شده اند که برابر با گردان های امروزی بوده و «وَشت» ( پارسی میانه: wašt ) نام داشته اند و فرمانده آنها وشت سالار ( پارسی میانه: wašt - sālār ) بوده است. هر وشت یا گردان چند گروهان را در بر داشته که «تَهم» ( پارسی میانه: tahm ) نامیده و فرمانده آن تهم دار ( پارسی میانه: tahmdār ) خوانده می شدند. احتمال می رود که کوچک ترین یگان در سپاه شاهنشاهی ساسانی رده ( پارسی میانه: radag ) نام داشته اشت.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: یگان) یگان اصلی پرسنل در ارتش. معمولاً شامل چهار یا پنج گروهان است. فرماندهی گردان را فردی با درجۀ سرهنگ دومی برعهده دارد. چند گردان یک تیپ را تشکیل می دهند.
ویکی واژه
متغیر، متحول.
پهلوانان.
یک سوم هَنگ، سه گروهان.
جمله سازی با گردان
در برِ این انجمن رنگی نگردانید شمع تا قیامت هم پرِ پروانه نشکست و نریخت
ازین رزم در دم بگردان عنان نشاید کز ایشان ببینی زیان
رفیق برهمن و شیخ اگر شوی آذر ز دیر و کعبه دل این و آن بگردانی