گاهی به عنوان یک قید زمانی در زبان فارسی به کار میرود و به معنای بعضی اوقات، در برخی مواقع یا هر از گاهی است. این واژه به نوعی به تکرار نامنظم یا گاهبهگاه یک عمل یا رویداد اشاره دارد. استفاده از این قید نشاندهنده این است که وقوع یک عمل یا رویداد همیشه ثابت نیست و ممکن است در زمانهای مختلف و بهطور غیرمداوم اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر، گاهی نشاندهنده حالتی است که در آن وقایع یا فعالیتها به صورت پراکنده و با فاصلههای نامشخص از یکدیگر روی میدهند. این مفهوم میتواند در توصیف رفتارها، عادات یا حتی احساسات انسانی به کار رود و به ما کمک کند تا درک بهتری از نحوه وقوع و تکرار رویدادها در زندگی روزمره داشته باشیم.
گاهی
لغت نامه دهخدا
شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق
گهی بگرید و گاهی بریش برفوزد.طیّان.گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گردبیابان دوان دوان.ابوشکور.به آب اندرافکند شاه دلیر
سرش گه زبر بود و گاهی بزیر.فردوسی.خورش گور و پوشش هم از چرم گور
گیا خورد گاهی و گاه آب شور.فردوسی.در بستر بد یار و من از دوستی او
گاهی بسرین تاختم و گاه بپائین.
؟ ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 379 و نسخه نخجوانی ).
- امثال:
گاهی با خدا گاهی با رسول گاهی به ادا گاهی به اصول. ( امثال و حکم دهخدا ).
مادر دزد گاهی سینه میخورد گاهی سینه میزند. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| باری. کرتی. نوبتی. || هیچگاه. هیچوقت. هرگز( در جمله منفی )، فی المثل: لاافعله ما ارزمت ام حائل ٌ؛ یعنی تا وقتی که ناله کند مادر بچه نوزاده یعنی گاهی. ( منتهی الارب ). انک لن تفلح العالم و لاقابل و لاقاب و لاقباقب... یعنی تو گاهی رهایی نیابی. ( منتهی الارب ). یبس ( محرکة )؛ خشک اصلی که گاهی تر نگردیده باشد.( منتهی الارب ). قرین؛ دیو که با مردم باشد و گاهی جدا نشود. ( منتهی الارب ).
گاهی. ( ص نسبی ) منسوب به گاه بمعنی تخت و سریر. لایق تخت و سریر:
زمین هفت کشور بشاهی تراست
سپاهی و گاهی و راهی تراست.فردوسی.نه چاهی را بگه دارد نه گاهی را بچه دارد
ز عفوش بهره ورتر هر که او افزون گنه دارد.فرخی.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
وقتی، زمانی، هنگامی.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
بعضی اوقات، گاهگاهی، زمانی، هنگامی. باری، نوبتی، دفعهای.
جملاتی از کلمه گاهی
در بر سرو نه کس دیده قبا بر سر ماه نه گاهی کله است
جنبید ز جای مرغ و ماهی برخیز ز خواب صبحگاهی
ز بیماری گل چون رفت ماهی درآمد شاه اصفاهان پگاهی