گاله

این واژه معانی متنوعی دارد که بسته به لهجه و زمینه کاربرد متفاوت است:

دور، مقابل نزدیک: در اینجا، گاله به معنی دور است و به عنوان واژه‌ای در برابر نزدیک به کار می‌رود. این کاربرد بیشتر در زبان‌ها یا لهجه‌های محلی دیده می‌شود که برای اشاره به مکان دور یا فاصله استفاده می‌شود.

غایط: در این معنی، گاله به معنای غایط یا فضولات حیوانات و انسان است. این کاربرد در زبان‌های محلی یا گویش‌های خاص کاربرد دارد و به فضولات حیوانات به ویژه در محیط‌های روستایی اشاره می‌کند.

پسوند دال بر تصغیر: در این کاربرد، گاله به عنوان پسوندی برای کوچک‌نمایی یا تصغیر به کار می‌رود. به عبارتی، وقتی به کلمه‌ای اضافه می‌شود، معنای کوچک‌تر یا کمتر آن کلمه را می‌رساند.

کیسه بزرگ جوال: در این معنا، گاله به کیسه‌ای بزرگ و مقاوم (جوال) گفته می‌شود که برای حمل و نگهداری غلات یا سایر کالاها به کار می‌رود. این نوع کیسه‌ها در کشاورزی و تجارت استفاده می‌شوند.

پنبه آماده ریسیدن: همچنین این واژه به پنبه‌ای اشاره دارد که پردازش شده و آماده برای ریسیدن است. این کاربرد در صنایع نساجی و کشاورزی رایج است و به پنبه‌ای گفته می‌شود که مراحل اولیه آماده‌سازی آن طی شده است.

لغت نامه دهخدا

گاله. [ ل َ / ل ِ ] ( ص ) دور که در مقابل نزدیک باشد. ( برهان ). رجوع به گالیدن شود. || ( اِ ) جوال دو سویه که بر پشت خر و دیگر ستور گسترند و در هر دو جوال خاک و کوت و سنگ و یا سبزی و میوه بار کنند. خور که از میان بر پشت خر و جز آن دو تا شود نیمی بیک سو و نیم بسوی دیگر افتد و در آن سبزی یا خیار یا گرمک و هندوانه و خربزه کنند. خورجین سخت بزرگ. و رجوع به جوال و باله شود:
چو آن تخت و آن گاله ساوه شاه
به دست آمدت برنهادی کلاه.فردوسی.دوستی گر پی پیاله کنند
ز پی دنبه پوست گاله کنندسنائی.طبری آن، گوآل، مازندرانی کنونی، جوآل، گوآل، گال، غال سلطان آباد، گوآلا. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). گلپایگانی، جوآل و گوآل است. معرب آن جوالق.
- امثال:
خاشاک به گاله ارزانی، شنبه به یهود.
دهنش مثل یک گاله است. ( رجوع به امثال و حکم دهخدا شود ).
|| پنبه برزده و حلاجی کرده که بجهت رشتن مهیا کنند. ( برهان ). لوله های پنبه برای ریشتن. ( لغت محلی گناباد خراسان ). عمیتة؛ یک نواله از پشم و صوف حلقه کردن. ( منتهی الارب ). || غائط. ( لغت فرس اسدی در لغت سگاله ). || ( پسوند ) غاله. مزید مؤخر تصغیر است: داسگاله. پرگاله. دست گاله. پوست گاله.

فرهنگ معین

(لَ یا لِ ) (ص. ) دور، مق. نزدیک.
( ~. ) (اِ. ) غایط.
( ~. ) (پس. ) پسوند دال بر تصغیر است: پر گاله.
(لِ ) (اِ. ) ۱ - کیسة بزرگ جوال. ۲ - پنبة زده شده که آمادة ریسیدن باشد.

فرهنگ عمید

۱. جوال، تاچه.
۲. غنده و گلولۀ پنبه.

فرهنگ فارسی

جوان، تاچه، به معنی غنده وگلوله پنبه هم گفته شده
پسوند دال بر تصغیر است: پر گاله پوست گاله داسگاله.

جمله سازی با گاله

به هر جا ز آهن و سنگ آتش افروخت در آن پر گاله گیرد کاتشش سوخت
وصلهٔ پالان خر خارکش نیست ز پر گالهٔ زربفت خوش
تا ز مژگان لعل پاشم در رهت پرورده‌ام از جگر پر گاله بسیار در خوناب دل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال فرشتگان فال فرشتگان فال انگلیسی فال انگلیسی