میشد اندر ضلال آن کژبین میپذیرفت کفر را چون دین
اگر خود خطا رفت تلقین تو نداند جز از رای کژبین تو
چشم کژبین را بگفتم کژ مبین کس کند باور گل خندان ترش
نظر در وی به چشم راست باید جمالش چشم کژبین را نشاید
تا نه بیند بغیر او، او را مشت خاکی بچشم کژبین زد
پاکچشمانند مرد روی تو راه کژبینان نباشد سوی تو