چمیده. [ چ َ دَ /دِ ] ( ن مف / نف ) از روی ناز و غمزه و خرام و تکبر براه رفته. ( برهان ) ( آنندراج ). خرامیده بطور بزرگواری و حشمت و زیبایی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چم و چمیدن شود. || خم شده را نیز گویند. ( برهان ).خم شده و کج گشته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چمیدن شود. || ( اِ ) خسته انگور. ( ناظم الاطباء ).
(چَ دِ ) (ص مف. ) خم شده.
خم شده، خمیده.
( اسم ) ۱ - راه رفته با ناز خرامیده. ۲ - خم شده.
از روی ناز و غمزه و خرام و تکبر براه رفته باشد. خرامیده بطور بزرگواری و حشمت و زیبایی.
خم شده.
💡 چمیده ایمن بعضی به صیدگاه بلا نشسته بهری ساکن به زخم جای خطر
💡 در چمن فضل و بوستان فصاحت نخل روانی چو خامه ام نچمیده
💡 چمیده به اقتضای فعل خویشتن رمیده زان کجا، نه اقتضای او
💡 یکی دمیده همایون ز مشرق دولت یکی چمیده همیدون ز مطلع گردون
💡 بر لاله چو بگذری خوری سوگند کز خلد برون چمیده حورالعین
💡 چمیده به روز از بر مرغزار بهشبخفته در دامن کوهسار