💡 دو صیدافکن به یک جا باز خوردند به صید یکدگر پرواز کردند
💡 به یک پرواز کردن در قفس انداختم خود را بحمدالله که فارغبالم از بیجا پریدنها
💡 همچو مرغ بیضه از پرواز کردن مانده ام بی پر و بالی گرفتار وطن دارد مرا
💡 مرغ آزادم ز من پرواز کردن رفته است خواب راحت زیر دیوار قفس باشد مرا
💡 به اوج لامکان پرواز کردن از که می آید؟ نگردد گر تپیدنهای دل بال و پر عاشق
💡 و چون از بیضهٔ هستی خود بکلّی خلاص یابد این نغمت سراید که: «انسلخت من جلدی کما تنسلخ الحیّهٔ من جلدها فاذا انا هو.» و چون در فضای هوای هویّت پرواز کردن گیرد این ترنم کند که: «ما فی الوجود سوی الله» و چون در نشیمن وحدت مقر سازد این ورد پردازد که: «فاعلم أنه لا اله الا الله.»