نقود
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع نقد.
ویکی واژه
جمله سازی با نقود
هزار و پانصد دینار دادش از زر سرخ ابا دویست شتر بارشان متاع و نقود
که تا به دولت شاه از سر فراغ درون نقود عمر کنم صرف در دعای شما
ساقیا در نوش آور شیره عنقود را در صبوح آور سبک مستان خواب آلود را
گاه علم آدم ملایک را کی بود اوستاد علم و نقاد نقود
سلک نقود نظم جواهر بباد رفت تا صیت گوهر تو برآمد زکان علم