نابهره. [ ب َ رَ / رِ ]( ص مرکب ) نبهره. زر قلب ناسره. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ). ناسره و نبهره. کاسد. نارایج. ( شعوری ). نبهرج معرب آن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زر ناپاک. ناروا. || بزرگ. عظیم. ( برهان ) ( شعوری ) ( غیاث اللغات ) ( جهانگیری ) ( نظام ). چیز عظیم و بزرگ. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سترگ:
که واویلا عجب کاریم افتاد
به سر نابهره دیواریم افتاد.جامی.|| فرومایه. ( غیاث ). دون. ( نظام ) ( جهانگیری ) ( شعوری ). خسیس. ( برهان ). || پوشیده. پنهان. ( برهان ).
(بَ رَ یا ر ) (ص. ) ناسره، زر ناپاک، زر قلب.
۱. بی بهره.
۲. خسیس.
۳. فرومایه.
۴. زر قلب، ناسره.
بی بهره، خسیس، فرومایه، زرقلب، ناسره، نبهره
( صفت ) ۱ - ناسره کاسد نارایج. ۲ - بزرگ عظیم: [...که واویلا عجب کاریم افتاد بسر نابهره دیواریم افتاد. ( جامی ) ۳ - دون فرومایه پست.
ناسره، زر ناپاک، زر قلب.
💡 تو کوتاهدستی و نابهرهمند مزن دست در شاخ سرو بلند
💡 که واویلا عجب کاریم افتاد به سر نابهره دیواریم افتاد
💡 حکیمی نه بر صورت دلپسند ز سرمایه حسن نابهره مند
💡 چو ایشان دفع آن گلچهره مه را پسندیدند آن نابهره چه را
💡 تخم بد نابهره ازین بیش که جنبد گر سقط شود یا که بمیرد بشکم به