مویین

لغت نامه دهخدا

مویین. [ مو ] ( ص نسبی ) مویی. مویینه. منسوب به مو. منسوب به موی. آنچه به موی نسبت دارد. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویینه و موی شود. || ساخته شده و تافته شده از موی. ( ناظم الاطباء ). مویینه. بافته شده و تافته شده از موی. || باریک مانند مو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(ص نسب. ) ساخته شده و تابیده شده از مو.

فرهنگ عمید

ساخته شده از موی.

فرهنگ فارسی

مویینه: منسوب به موی، آنچه ازموی بافته وساخته شده باشد
( صفت ) ۱ - منسوب به مو. ۲ - آنچه از موی بافته و ساخته شده مویینه.

جمله سازی با مویین

به گرما گر شود مویینه مویی درنمی‌گنجد برون از جامه کتان مرا در بر نمی‌گنجد
«‌بهار» پردهٔ مویین حجاب عفت نیست «‌هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست‌»
زمخت‌ سیرت و زنجیرخای و ناهنجار وقیح‌صورت و مویین‌لباس و رویین‌تن
آفتابست یکی وان دگری مویینه برخ و زلف بتان میل دل من زینجاست
زان زنخدانم بر موی چنین لرزانست کاندرین موسم مویینه اعزّا الاشیاست
بر چینی‌ات مناز که خاقان به آن غرور چندی به سر نیامده مویینه‌باف شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عضو
عضو
علت
علت
میلف
میلف
فال امروز
فال امروز