من تشا

لغت نامه دهخدا

منتشا. [ م َ ت َ ] ( اِ ) چوب و عصای خشن و پرگره درویشان و قلندران. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امثال:
روی یک منتشا راه می رود از پهنا، نظیر:چنان می رود که گویی به دارش می برند ( امثال و حکم ج 2ص 880 )؛ سخت کاهل است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
منتشا. [ م َ ت َ ] ( اِخ ) شهری به روم.( تاج العروس، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). یکی از پنج شهرستانی است که ولایت آیدین را تشکیل می دهد و در غرب قونیه واقع است. مساحت آن در حدود 13 هزار کیلومتر مربع و سکنه آن متجاوز از 145 هزار تن می باشد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و مدخل قبل و ذیل آن شود.

فرهنگ معین

(مَ تَ ) (اِ. ) چوب ستبر و گره دار که قلندران به دست می گرفتند.

فرهنگ عمید

چوب ستبر و گره دار که قلندران و درویشان به دست می گیرند.

فرهنگ فارسی

چوب ستبروگره دارکه قلندران ودرویشان بدست می گیرند
( اسم ) عصایی مخصوص از چوب ستبر و گره دار که درویشان و قلندران با خود دارند.

ویکی واژه

چوب ستبر و گره دار که قلندران به دست می‌گرفتند.

جمله سازی با من تشا

بجای خار که باشد سنان شوکت من تشاند بر در هر باغ گلبنی خندان
ای تعز من تشاء و ای تذل من تشاء ما بصد خواری و صد محنت گرفتار آمدیم
چگویم که کار همه خلق را همه منشا از حضرت «من تشا»ست
فرماندهِ ملکِ انبیا کیست تویی مصداق تعزّ من تشا کیست تویی
نی‌ها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا
تبارک الله الذی بیده الملک؛ توئی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و هو علی کل شیئی قدیر والسلام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اوشاخ
اوشاخ
مطلقه
مطلقه
متمایز
متمایز
فال امروز
فال امروز