معرض در زبان فارسی به معنای نمایشی است که چیزی را به نمایش میگذارد یا ارائه میدهد. این واژه به طور کلی به عمل نمایش و معرفی یک موضوع یا شیء خاص اشاره دارد. به عبارت دیگر، وقتی ما از معرض صحبت میکنیم، در واقع به فرایند نشان دادن و عرضه کردن اطلاعات یا اشیاء پرداختهایم. این مفهوم میتواند در زمینههای مختلفی مانند هنر، علم، یا حتی تجارت به کار رود، جایی که افراد یا سازمانها به دنبال جلب توجه و انتقال پیام خود به دیگران هستند. در دنیای امروز، اهمیت این نمایشها به ویژه در جذب مخاطب و ایجاد ارتباط مؤثر با دیگران بیشتر شده است. بنابراین، میتوان گفت که معرض نه تنها به معنای فیزیکی نمایش دادن، بلکه به عنوان یک ابزار ارتباطی و فرهنگی نیز کاربرد دارد که میتواند تأثیرات عمیقتری بر روی جامعه و بینشهای افراد بگذارد.
معرض
لغت نامه دهخدا
شد خسته دلم نشانه تیرش
در معرض زخم او منم تنها.مسعودسعد.یا بیماری که مضرت خوردنیها می داند و همچنان بر آن اقدام می نماید تا به معرض تلف افتد. ( کلیله و دمنه ). با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آن را در معرض تفرقه آرد. ( کلیله و دمنه ). خردمند چرب زبان اگر خواهد... باطلی را در معرض حق فرانماید. ( کلیله و دمنه ). در میان کوکبه خواص و حجاب پیش تخت شد و در موقف خجالت و معرض کفران نعمت سر در پیش انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 163 ). اعقاب و اولاد او هر آن کس که در دیار هند به صدد ملک و معرض حکم باشد بر این قضیت می رود. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران صص 321-322 ). از معرض عصیان وموقف کفران تجافی جست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ). او از این مذاهب تبرا نمود و بدین نسبت انکار کرد و بدین وسیلت از معرض خشم سلطان برخاست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 431 ).
زان دل که به یکدگر بدادند
در معرض گفت و گو فتادند.نظامی.چون همه در معرض محو آمدیم
محو شوی زود تو هم ای غلام.عطار.به صنوف صروف فتن و محن گرفتار و در معرض تفرقه و بوار معرض سیوف آبدار شدند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 3 ). بر هریک از سایر بندگان و حواشی خدمتی متعیّن است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب... ( گلستان، چ یوسفی ص 55 ).
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
درآن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی.سعدی.نبینی که در معرض تیغ و تیر
بپوشند خفتان صدتو حریر.( بوستان ).هرکه متصدی تصنیف کتابی... گردد با نفس خود مخاطره می کند و خود را در معرض معارضه خداوندان فضل و فهم...می آورد. ( تاریخ قم ص 13 ). || جای فروختن برده. نخاس خانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مجمع مردمان. ( ناظم الاطباء ). || جوانب شکم. زیر دنده ها. ج، معارض. ( از بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
(مُ رِ ) [ ع. ] (اِفا. ) اعراض کننده، روی - گرداننده.
فرهنگ عمید
۲. مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات.
۳. نمایشگاه.
۴. [قدیمی] جای نشان دادن چیزی.
آن که از کسی روی بگرداند، روی برگردان از چیزی.
فرهنگ فارسی
ختنه کننده کودکان
ویکی واژه
جای نشان دادن چیزی.
جای دیده شدن.
جای عرضه شدن.
نمایشگاه.
جمله سازی با معرض
در معرض حشر و روز پرسش ایدست خدا تو دست من گیر
یا آنکه در جهان بنمانید جاودان باشید در بلای بلا معرض فنا