مطلقه

مطلقه در زبان فارسی به معنای چیزی است که محدودیت یا قید و شرط خاصی ندارد و به صورت کلی و بدون استثناء به کار می‌رود. این واژه برای بیان حالت یا وضعیتی به کار می‌رود که بدون وابستگی به شرایط یا محدودیت‌های خاص باشد. در واقع، این کلمه به معنای «کامل»، «بی‌قید» و «کلی» است.

کاربردهای مختلف این واژه

در زبان و ادبیات: در زبان‌شناسی و ادبیات، این اصطلاح به عباراتی گفته می‌شود که به صورت کلی بیان می‌شوند و هیچ محدودیتی برای آنها وجود ندارد. مثلاً وقتی می‌گوییم «آزادی مطلقه»، منظور آزادی بدون هیچ گونه محدودیت یا قیدی است. این نوع استفاده برای تاکید بر کلی بودن یا جامع بودن یک مفهوم است.

در حقوق و فقه: در حقوق و فقه، «مطلقه» به زنی گفته می‌شود که از همسر خود به صورت قانونی طلاق گرفته است. در این زمینه، این کلمه به زن طلاق گرفته اشاره دارد که دیگر با شوهر سابق خود رابطه زناشویی ندارد. این کاربرد یکی از رایج‌ترین معانی واژه در جامعه است.

در فلسفه و منطق: در فلسفه، «مطلقه» به چیزی گفته می‌شود که بدون هیچ وابستگی یا شرطی وجود دارد، یعنی آن چیز مستقل و کلی است. مثلاً حقیقت یا آزادی مطلق مفاهیمی هستند که در فلسفه برای بیان حالت‌های کامل و بدون قید به کار می‌روند.

لغت نامه دهخدا

( مطلقة ) مطلقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث مطلق. خودسر و رها. مطلقه.
- حکومت مطلقه؛ حکومت خودسر. مقابل حکومت مشروطه. رجوع به حکومت شود. || ( اصطلاح فن منطق ) به انواعی از قضایا اطلاق شود. رجوع به قضیه در همین لغت نامه و ترکیب های زیر شود.
- قضیه مطلقه؛ عبارت از قضیه شرطیه متصله ای است که حکم در آن به اتصال باشد و لکن منشاء آن اتصال علاقه یا لاعلاقه نباشد و الا متصله لزومیه و یا اتفاقیه خواهد بود. و گاه مطلقه به قضیه عملیه گویند. ( فرهنگ علوم عقلی ص 554 ).و رجوع به اساس الاقتباس ص 148 و دستورالعلماء ج 3 ص 280 شود.
- مطلقه خارجیه؛ قضیه ای است که حکم در او بالفعل بود و آن ضروری است یامطلق و این نوع مطلق را بعضی خاص خوانند و بعضی وجودی. ( فرهنگ علوم عقلی ).
- مطلقه عامه؛ قضیه مطلقه عامه قضیه ای است که مقید به قید لادوام یا لاضرورت و قیدی دیگر نباشدو از آن جهت مطلقه گویند که مقید به قیدی نیست و عامه گویند که اعم از قضایای بلادوام و یا لاضرورت باشد.( فرهنگ علوم عقلی ).
مطلقة. [ م ُ طَل ْ ل َ ق َ ] ( ع ص ) زن طلاق داده شده. ج، مطلقات. ( مهذب الاسماء ). طلاق داده شده. ( ناظم الاطباء ). زنی بهشته. طلاق داده. طلاق گفته شده. خلیه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد مطلقه است به طلاق بائن که رجعت در او نگنجد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318 ).
سوگند چون خوری به طلاق سه گانه خور
تا من شوم حلال گر آن مطلقه.سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مَ طَ لّ قَ یا قِ ) [ ع. مطلقة ] (اِمف. ) زن طلاق داده شده، طلاق داده.

فرهنگ عمید

ویژگی زنی که شوهرش او را طلاق داده باشد، طلاق داده شده.

فرهنگ فارسی

طلاق داده شده، زنی که شوهرش اوراطلاق داده باشد
( اسم ) مونث مطلق زنی که شوهرش او را اطلاق داده باشد طلاق داده جمع: مطلقات.
زن طلاق داده شده جمع مطلقات

ویکی واژه

زن طلاق داده شده، طلاق داده.

جملاتی از کلمه مطلقه

آدامز مطلقه است و دو فرزند دارد. او به خاطر داشتن کلاه‌های فراوان و منحصر به فردش شهرت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی